دخمله مامان داره خانوم بزرگی میشه
سلام باز هم با چند روز تاخیر اومدم
تو چند روز شیطنتهای ایدا جون بقدری زیاد شده که فرصت نمی کنم براتون از شیرین کاری هایی که میکنه بگم یه همسایه داریم که یکی از فیلهایی که مخصوص بچه هاست جلوی مغازش گذاشته و با اینکار حسابی منو تو درد سر انداخته اخه واسه هر روز عصرمون باید ایدا جون یه بار واسه سواری ببریمش بیرون اونم نه یه یار بلکه باید چند بار سوار بشه تا رضایت بده بعد اونهم که شیطنتاش و شیرین زبونی هاش چند روز پیش که داشت خاله مهری رو صدا میزد به خاله هم که کاله میگه حی میگفت کاله مهری که مهری هم تو جوابش بهش میگفت به خدا کال نیستم رسیده رسیدم خلاصه خیلی خیلی بلا و شیطون شده تازگی هم یه عادت خیلی بدی که پیدا کرده اینکه هرکی به حرفش گوش نمیده یا قهر میکنه یا اینکه گازش میگره طفلی انیتا.......
مامان جون تعریف میکرد که ایدا چه جوری داشت انیتا رو دنبال میکرد تا گازش بگیره البته نه به قصد اذیت تو عالم خودش فکر میکرد انیتا داره باهاش بدو بدو بازی میکنه از طرفی هم که انیتا حی می گفت می خواد منو بخوره خوشش میومد و دنبالش میکرد و میگرفت گازش میگرفت البته نه محکم که اشک انیتا تیتیش مامانی رو دربیاره فقط واسه بازی بود خلاصه یهویی میبینی یه دعوایی باهم کردن و یه چند لحظه بعد همچین همدیگرو بغل کردن و میبوسن که نگو امیر حسین هم که چند روزی هست اومده و خونه مامان جون اینها شده مهدکودک انیتا و امیر حسین و سودا و ایدا و علی و صدرا اینها هم عضو دائم خونه مامان جون شده دیگه واقعا دلم به حال مامان و بابا میسوزه خان خانوما هم تازه گی ها همین که از سر کار برمی گردم میره سراغ کیفم و میگه پول بده می خوام برم سوار پیتیکو شم این پیتکو شده بلای جون ما فکر میکنم اگه یکی بخریم خیلی با صرفه تر شه
تازه فکر شو بکن نصف شب با چشای بسته تو خواب داشت می گفت باشگالاهامو بیار می خوام برم پیتکو سوار شم
وای ....................................................
توضیح اینکه به زبان رسمی و اصیل ایدا خانوم باشگالا یعنی کفش
چند روز پیش یه مهمون خیلی کوچولو داشتیم بچه یکی از دوستان بود وای نمی دونین ایدا چه ذوقی کرده بود فرصت به ما نداد گرفته بود بغلش و میگفت بذار بشینه بغل من نه اینکه از خودش کوچکتر از نزدیک تو فامیل ندیده بود فکر میکرد عروسکه این شیطون بلای من هر چه داره بزرگتر میشه شیطونتر و شیرینتر هم میشه خلاصه کاری کاردهکه همه فکر و ذکرم شده ایدا
بچه واقع شیرینی زندگی هست و وجودش امید بخش اینده این شیرینترین نعمت الهی که خدا نصیبم کرده رو شکر می کنم و واسه همه مادرایی که تا حالا از این نعمت بی نصیب شده اند ارزو میکنم هر چه زوتر خدا فرجی بهشون بده و از وجود گرم فرزندشون بهره مند بشن و برای مادرای عزیزی که فرزدانشون رو تو حادثه زلزله اذربایجان از دست داده اند از خدا براشون صبر عاجل خواستارم داغ خیلی بزرگی هست هیچ چیزی نمی تونه برای یه مادرجای خالی فرزند ازدست داده اش بشه فقط اینو می تونم بگم خدا به فریادتون برسه و به دلتون ارامش بده
بگم از صحبت های تلفنی ایدا خانوم دیشب نشسته بودم با مهدی صحبت میکردیم دیدم خبری از ایدا نیست واسه خودش نشسته بود داشت با خودش حرف میزدو بازی میکرد همین که رفتم طرفش دیدم نه بابا گوشی تلفن رو برداشته شانسی زده رو دکمه تکرار داره بایکی خیلی قشنگ حرف میزنه یه پنج دقیقه می شد که داشت همین جوری صحبت میکرد خوشبختانه شماره عمو جمال را گرفته بود و چه ماهرانه داشت باهاش حرف میزد خیلی خونسرد و با حوصله جوابشو می داد و هر جا هم که بلد نبود حی میگفت هن هن هن به ترکی هم یعنی بله هم بعضی موقع ها به معنی چی هستش اینجا هم منظور ایدا چی بود چون متوجه حرفا که نمی شد و بلد نبود جوابشو بده با تعجب میگفت هن هانی یعنی کو کجاست خودش هم که ایدا علاقه خیلی زیادی به عمو جمالش داره ما هم که قراره واسه جمعه بریم عروسی جای همه دوستان خالی عروسی های ترکمنچای هم خیلی قشنگه من هم داره امتحاناتم تموم میشه و سعی میکنم یه فرصت خوب واسه ایدا بذارم وبتونم زود زود براتون از شیرین کاریهاش بگم و عکسهای جدیدشو براتون بذارم
تازه مامانی واسه دخمله نازش یه مواسک خوشگل گرفته تا با اون دندونهای کوچولوشو بشوره البته حالا داره تازه یاد میگره فدای دختر نازم بشم من
جیگر طلای مامان خیلی دوست دارم