امان از دست این دختر
ایدا خانومی ما امروز مهمون خاله جونش هست اخه مامان جون رفته خونه دایی اسماعیل برای برنامه چهلم بابا بزرگ برنامه ریزی کنن
نمی دونم صبح چه خوابی دیده بود که عروسک مامان تو خواب گریه می کرد ولی همین که بیدار شد و علی دید شروع به خندیدن کرد
علی اقا هم از دیشب خونه ما مهمون بود و کلی با این وروجک ما بازی کرد که هر دوتاشون خسته و کوفته یک طرف خوابشون گرفته بود
خوشگل مامان تازگی هم یاد گرفته وقتی صداش می کنی خیلی قشنگ میگه بلی هزار ماشاله مثل طوطی هر چه میگم فوری تکرار میکنه
موهای فرفریشو هم کوتاه کرده و شده شکل پسرها فکر نمیکرده اینجور راحت بشینه و موهاشو کوتاه کنیم ولی اصلا جیکش هم در نیومد خیلی اروم نشت بغل خاله فریده و خاله هم موهاشو خوشگل کرد
تازه گی ها هم جای تاب بازی رو یاد گرفته میره وای میسه پای کمد و میگه تاب بازی تاب بازی و اونقدر میگه تا مجبور بشیم تاب ش رو بیاریم پایین و یکم اون هم خیلی کم تاب بازی کنه و بعد دیگه تمام
کارهای خطر ناک هم که میکنه تا می خوای اجاق گاز رو روشن کنی زود میاد خاموش میکنه نمی دونم باید چیکار کنم تا این عادت از سرش بره بیرون
امسال که قسمت نشد بریم مسافرت ولی عوضش میریم خونه اقا جون حتما بهمون خوش میگذره
برای سفره هفت سین هم می خوام عصری با سولماز و ایدا جون بریم ماهی بگیریم از الان دلم به حال ماهی ها میسوزه اخه می دونم ایدا خانوم حتما پدرشون رو در میاره
برای همه نی نی های خوشگل مامانی ارزوی سلامتی میکنم و عید خوبی برای خودشون
و خانواده های مهربونش ارزو می کنم
دوست های خوبم پیشاپیش عید همتون مبارک