لحظه ها خاطره اند ... زندگی شوق تمنای همین خاطره هاست ....
می رود منزل به منزل آفتاب خیمه ها
تا دهد با نای خون شرح کتاب خیمه ها
داغ هفتاد و دو خورشید فروزان شعله ور
روی نی دارد حکایت از دل خون سحر
هفت شهر عاشقی ازکربلا تا شام بود
چشم زینب آه ای دریا مگر آرام بود؟!
آه ای صحرا تو سجاد علی را دیده ای
شعله ی اشک و دل خون ولی را دیده ای
همره این کاروان غم بود و درد و اهل بیت
یک رقیه یک سکینه آه سرد و اهل بیت
هلهله در ماتم آل خدا ای شیعیان!
بود در هر منزلی همراه با این کاروان
این سفر خونین ترین پرواز تا کوی خداست
شمع راه رهروانش لاله های سر جداست
روی نی گل کرده مظلومیت خون خدا
سوگ خوان حلق ابالفضل است روی نیزه ها
نوحه می خواند نگاه سرخ زینب بی قرار
همره این کاروان ای اشک چون باران ببار!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی