خدایا نمی گویم دستم را بگیر : عمریست گرفته ای مبادا رهایم کنی !
ایدا دختر گل مامان چند روزی است که سرما خورده طفلی هنوز خوب نشده و داره اذیت میشه
دختر گلم نمی دونی چقدر دلم میشکنه که نمی تونم در کنارت باشم تا بیشتر مواظبت باشم عزیزکم دوست دارم وقتی بزرگ شدی بتونی درکم کنی که بعضی موقعها شرایط اونجوری که ما می خواهیم وفق مراد نمیشه
دختر نازم دوست دارم وقتی بزرگ شدی انسانی باشی محکم و با اراده تا بتونی در مقابل مشکل و ناخوشی های روزگار قد خم نکنی هر چند تا زمانی که نفس دارم به لطف و اراده خدا و به کمک بابایی تمام سعی خودمون رو خواهیم کرد که همه مسیر ها را برایت هموار کنیم تا اینده ای درخشان داشته باشی عزیزم تو ثمره عشق ما هستی دوست دارم این لیاقتو داشته باشم که بتونم طوری تربیتت کنم که فردا شرمنده خدا و تو و بابات نشم تمام سعی خودم را خواهم کرد تا انسانی لایق تربیت شوی
دختر نازم وقتی میبینم با چه تلاشی داری خودتو از زمین بلند میکنی تا بتونی سر پا وایسی نمی دونی چه حالی میشم وقتی که بلند میشی و با ذوق نگاهم میکنی و برای خودت کف می زنی نازنیم نمی دونی که ته قلبم چه ذوقی می کنم و قتی خوشحالیتو می بینم دخترم انشاء اله که همیشه اولین نفری باشی که برای موفقیت های خودت کف می زنی
دختر گلم برایت آرزوی بهترینها را دارم
ایدا جان خوشبختی یعنی منتظر شادی های بزرگ نماندن و کیف کردن از تمام چیزهای کوچک
خوشبخت بشی الهی دختر نازم