بی خوابی های ایدا

سلام به همه دوستان گلم

دخمله مامان چند شبی بود که شبها خیلی گریه میکرد که یکی از بزرگترهای فامیلمون بهم گفت که دخترت ترسیده واسه همین شبها اینهمه گریه میکنه بعد هم هموم خانوم مسن اومد و با نمک و کمی اب گفت می خواهد یه کاری بکنه که دخترم قوت قلب بگیره و دیگه نترسه یکمی نمک رو توی مشتش ریخت و دور سر دخترم چرخوند و بعد به سینه و پشتش و روی دستاش خیلی اروم زد یه چیزی هم زیر دلبش خوند که اونو بهم نگفت چیه بعد هم با کمی آب حالت نمک اب درست کردو توی یه ماهیتابه که بالا سر دخترم گرفته بود ریخت البته ماهیتابه رو قبلا گذاشته بود رو اجاق و حسابی داغش کرده بود بعد یه شکلی توی مایتابه درست شد و نمی دونم چه جوری واسه خودش تعبیر کرد که گفت دخترت تو خواب ترسیده راستش اصلا باور نمی شد شاید شما هم باور نکنید ولی دیشب بعد اینکه اینکار رو کردیم و برگشتیم خونه خودمون دخترم شبو خیلی راحت خوابید حالا واقعا حقیقت داره یا نه دیگه نمی دونم ؟

این چند شب که ایدا شبها نمی خوابید نصف شب از خواب بیدار میشد و شروع میکرد به گریه و ذاری جوری که اروم کردنش که خیلی سخت بودچاره جز برام نمونده بود جز اینکه یا بذارم روی تاب کمی تاب بازی کنه یا اینکه روی کالسکه تو خونه بچرخونمش خیلی نمی دونن با چه مکافاتی این چند شبو سپری کردم ولی جدا دیشب ایدا خیلی خوب خوابید اصلا باورم نمیشد کلیاون خانوم رودعا کردم

این عکسها هم مربوط میشه به همون شبها که ایدا را تا صبح روی کالسکه خوابوندم