تولدت مبارک عزیزم
سلام سلام صد تا سلام
امروز قراره بریم واسه چهلم مامان اقا ابراهیم البته 10 روز جلو تر گرفتن به خاطر تولد دختر من اخه چهار روز دیگه دختر گلم میشه یکساله این یک سال چه زود گذشت دیروز که با مهدی رفته بودیم دکتر آخه گفتم که دخترنازم بازم سرما خورده یه نی نی کوچولوی ناز گل پسر رو هم اورده بودن اونجا هنوز یک ماهش تموم نشده بود من و مهدی وقتی نی نی کوچولو رو دیدیم همه خاطرات ایدا اومد جلوی چشمم چه ذوقی میکردیم وقتی واسه اولین بار دستاشو تکون می داد و میگفتیم نگاه کن نگاه کن داره دستاشو تکون میده وقتی شیر می خورد می گفتم مهدیبیا تو مسئول آروغ زدنی مهدی هم بغلش میکرد و اروم اروم میزد از پشتش تا اروغ بزنه وای به حالمون اگه اروغ نزدهخوابشمیبرد دمار از روزگار من در میآورد خلاصه چی بگم که این یکسال مثل آینه اومده بود جلوی چشمامم حالا ایدا کوچولویپیش اون گل پسر واسه خودش خانومی شده
امروز قراره مامان اعظم و عمه الهام همو جمال واسه تولد خانومی بیان تبریز امسال واسه تولد جیگر طلا یکمی خودمونی شده اخه خاله مهری و سمانه و خاله فرزانه رفتن مسافرت و عمو علی عمه زهرا نیستن دختر نازم انشااله که صد ساله بشی بهترین ها را برای تو و همه نی نی های ناز رو دارم دختر گلم الهی که خوشبخت بشی ناز گل مامان