ایداایدا، تا این لحظه: 13 سال و 5 ماه و 26 روز سن داره

دختر گلم آیدا

خداوند همیشه در کنار ما هست برای روزهایی که نمی توان به تنهایی قدم برداشت.

1391/3/10 12:18
نویسنده : پروانه
342 بازدید
اشتراک گذاری

سلام دختر ناز مامان

دختر گل من دیگه هزار ماشاله واسه خودش خانومی شده چه کارها و چه شیطنت هایی که نمیکنه من که شرمنده شدم این اواخر خیلی کم وقت گذاشتم واسه نوشتن خاطرات و عکسهای جدیدش واقعا سرم خیلی شلوغ شده البته از اون حال و هوا کمی بیرون اومدم اخه لطف خدا همیشه حالم بوده و شده و انشاله هم خواهد بود و همیشه باید تو مشکلات و این جور گرفتاری ها بسپاریش به خودش تا خودش حق رو به حق دار برسونه

چند روز پیش سر این ایدا خانوم  کم بود با بابام حرفم بشه اخه خانم خانوما گریه میکرد حاضر نبود لباساشو بپوشه من هم که عجله داشتم از طرفی هم باباجونش هی میگفت بچه رو اذیت نکن نمی خواد بره وای نمی دونم چه حرصم گرفته بود خلاصه پدر دراومد و حاضرش کردم تا سر کوچه ایدا گریه کرد و باباجونش سر من بیچاره غر زد

 دیروز تولد انیتا خانوم بود البته چون باباش رفته مالزی نتونستیم براش تولد بگیریم انشاله بعداز برگشتن عمو سعید ولی بگم از شلوغی های و تو هزار ماشاله خیلی قشنگ شیرین حرف میزینی و با یه ژستی واسه خودش میگره که نگو

الان هم دیگه یاد گرفته عصرها حتما باید ببرمش پارک و خودم هم باهاش بدو بدو بازی کنم ولی خداییش  این بچه ها اگه تو زندگیمون نبودن تحمل مشکلات خیلی سختر می شد درسته وقتی از سرکار برمی گردیم خیلی خسته هستیم ولی خداییش من هر وقت عصر میرم خونه مامان جون تا ایدا را بردارم وقتی منو میبینه با یه ذوق و شور حالی از جاش پا میشه و دستاشو باز میکنه و میپره بغلم و میگه مامانی اومد به خدا همه خستگیم یادم میره

تو قسمت رسانه کودک در مورد کودک ازاری یه دختر 20 ماهه مطلبی خوندم دلم خیلی شکست مطمئن هستم اه اون طفل معصوم حتما گریبان گیرشون میکنه انسان چقدر میتونه بی رحم باشه که بخواد طفلی که قدرت هیچ دفاعی از خودش رو نداره را  شکنجه بده شندیدن و خوندن اینجور مطالب قلب ادم رو بدرد میاره هر وقت صبح سرکار میرم تو مسیر جاده چند تا جایگاه سوخت هستش که یه خانوم چادری با یه بچه فکر میکنم 10 تا 12 ماهه بغلش داره تکدی گری میکنه اخه گناه این طفل معصوما چیه منطقه اذربایجان هم منطقه سردسیری است مخصوصا وقت زمستان چند بار تو هوای سرد و سوزناکش این بچه رو تو بغل مامانش با پای برهنه و با یه بلوز پاره و بدون کلاه و شال گردن دیدم باور کنید توی سرویس گریم گرفت 

کاش همه بچه های دنیا زیر سایه حق تو رفاه و امنیت زندگی کنند و هیچ وقت گل روی لباشون پژمرده و کمرنگ نشه  

عزیز مامان تو الان داری با شیرین زبونی هات و ادا زندگی و منو بابایی رو پر از نور و صفا صمیمیت میکنه تو به من انرژی مثبتی برای مقابله با مشکلات میدی به خاطر تو از هرچی که اسمشو میشه گفت بد می خوام دوری کنم تو فرشته زندگی من هستی می تونم بگم مهمترین دلیل زندگیم تو و بابایی هستی

دختر نازم سعی کن دل بزرگی داشته باشی بقدری که اجازه نده ناملایمت های روزگار تو رو ازرده خاطرت کنه حرفهای نیشدار دیگران دلت رو برنجونه ما به دنیا اومدیم تا چند صباحی تو دنیا در کنار هم زندگی کنیم روزها رو خیلی زودتر از اونیکه فکرشو بکنی از دست میدیم من هم داشتم روزهایی که نباید از دست میدادم ولی متاسفانه از دست دادم برای همین برات مینوسیم تا وقتی اونقدر بزرگ شدی که این مطالب رو بخونی بدون برات همیشه ارزوی  بهترینها رو کردم دخترم سعی کن همیشه انسانی باشی که همه مخصوصا من و بابایی به وجودت افتخار کنیم ازت توقع زیادی ندارم وقت دلت  رو همیشه با خدا کن تا خدا همیشه هوای دلت رو داشته باشه

دختر نازم  دیروز برات یه صندلی گرفتم اخه تو خیلی دوست داری رو صندلی بشینی هر جا برسیم سریع  میری یه صندلی پیدا میکنی میشینی روش 

 

ولی نمی دونم چه پدر گشتگی با این انیتا داری روزی سه چهار بار موهاشو میکشی و به گریه میندازیش البته نا گفته نماند که انیتا خانوم هم شدیدا دارن حسادت یکی یدونه منو میکنن و دور از چشم من اذیتش میکنه  وای وای وای از دست این انیتا خانوم

خوب مامانی دختر گلم مامانی باید بره یکمی هم به درس هاش بره بازم  برات از شیرین زبونیهات و شیرین کاری هات خواهم نوشت هر چند که اونقدر زیاده که نمی شه همشو نوشت

دختر نازم عروسک من خیلی خیلی دوستت دارم  

مامانی همه بچه های نازو خیلی خیلی دوست داره

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

مامان آیلا
16 خرداد 91 11:05
مامانی ما منتظر عکسهای جدید دخملی شیرین زبون هستیم