ایداایدا، تا این لحظه: 13 سال و 5 ماه و 15 روز سن داره

دختر گلم آیدا

تورا نمی‌دهم از دست، تا توان دارم

1391/1/27 11:55
نویسنده : پروانه
430 بازدید
اشتراک گذاری

سلام ناز گل مامان

عزیزمامان ببخش که نتونستم از عکسهای خوشگلت آماده کنم و از خاطرات این چند روزی که گذشته برات بنویسم آخه مامان جون داره آماده میشه بره مکه من هم با خاله ها داریم کارهای خونه مامان جون رو انجام میدیم همه جا ریخته بهم از یه طرف نقاش و از یه طرف بنایی خلاصه حسابی سرمون شلوغ شده

دیروز تو هم خونه خاله جون اینها بودی خوب شد که سارینا مدرسه نرفته بود چون طفلی خاله می گفت که همش مامان مامان میکردی و گریه می کردی دست سارینا درد نکنه که سرتو مشغول کرده بود تا حوصلت سر نره

از طرفی هم کارهای شرکت و دانشگاه دیگه حسابی پدر منو دراورده ولی سعی می کنم تو خونه بیشتر برات وقت بذارم دیشب هم یکمی بداخلاق شده بودی خاله فریبا و انیتا خانوم هم که از تهران برگشته بودن انقدر سر و صدا کردن که دخمله ناناش مامان نتونست خوب بخوابه

حالا وقتی از خواب بیدار شدی دیدی سودا خوابیده با چه حالتی انگشتتو جلوی دماغت گرفتی و گفتی سیس دودا لالا کرده اخه تو به سودا دودا میگی

به خاطر این کار شیرینت همه زدن زیر خنده و تو هم زدی زیر گریه انیتا هم چه ذوقی کردی بود چند روزی رو تو رو ندیده بود همین که رسید بدو بدو اومد و بغلت کرد و بوسید تو هم که نگو انگار نه انگار دلم به حال انیتا حسابی سوخت طفلی چه ذوقی کرده بود تو هم دستت درد نکنه حسابی زدی تو ذوقش اصلا بهش اهمیت ندادی که هیچ یه جیغی هم سرش کشیدی

 راستی زیر بغلت اون برامدگی که داشتی داره بهتر میشه چند وقتی بود که فکر منو مشغول کرده بود اخه هم درد داشتی هم اینکه خیلی بزرگ شده بود بردمت دکتر نشون دادم دکتر گفت خودش تا چند روز باز میشه و چرکشو میده بیرون اخه هم تا چند روز اینجوری نشه باید میبردمت دکتر تا با سرنگ چرکشو بکشه من هم خدا خدا می کردم که خودش خوب بشه که خدا را هزاران بار اینطوری هم شد عروسکم تو وقتی به دنیا اومده بودی تو بیمارستا واکسنی که بهت زدن باعث شد که زیر بغلت یه چیزی اندازه نخود بزرگتر و برامده شده بود دکترها گفتن اثر واکسنه برای بعضی ها روی استین بچه هی چرک مینه و خوب میشه برای بعضی ها هم زیر بغلش جمع میشه و بعدا خودش یواش یواش بهتر میشه البته اولا که درد نداشتی تازگی ها کمی درد داری که اون هم به لطف خدا داره بهتر میشه

طفلی دختر من از یه طرف بعد از بهبودی از کسالتی که داشتی باعث شده که ضعیفتر بشی از طرف داری دندون در میاری و از طرفی هم اینجوری اذیت شدی الهی مامانی فدات بشه

بگذریم از این حرفها چه شرین حرف میزنه نسبت به سنت خیلی واضح و قشنگ صحبت میکنه تغریبا هم به صورت جمله ای

مثلا دیروز با دستت میزدی رو پای من و به ماهی ها میگفتی ، ماهی بیا بشین اینجا یا به بابایی میگی مهدی رفت و با دستت اشاره میکنی بگو بیاد 

چند باری که بابایی جلوی اینه به موهاش ژل زده تو هم تازگی یاد گرفتی میری وایمیسی جلوی اینه و دستات و میکشی روی موهات و میگی به به

پریروز هم که با مامان جون رفته بودیم خرید یه ماشینی از کنارمون داشت رد میشد یه اهنگی هم گذاشته بود و صداش هم خیلی بلند بود من هم گذاشته بودمت رو زمین تا خودت تاتی کنی که یهو با شندین اهنگ وسط کوچه شروع کردی به رقصیدن تازه ماشینه هم رد شده بود و تو ول کن نبودی و مرقصیدی و می گفتی نانای حالا بیا و برای تو وسط کوچه نانای پیدا کن

نمی دونی چه بلایی شدی و چه شیرین زبونی شدی یه کارهایی میکنی که عصر بعد از همه خستگی ها با ادا هایی که در میاری حسابی منو بابایی رو شاد میکنی الهی همیشه تو زندگیت شاد باشی دختر نازم

عزیزمامان همه دوستات میگن چرا عکس های عیدتو رو برات نذاشتم تو وبلاگت عزیزان من باور کنید که فرصت نکردم اماده شون کنم حالا عکس رو پاسپرتتو برات میذارم تا اون یکی ها هم که اماده شد بذارم  تا دوستات هم ببینن که من چه دختر نازی دارم

اگرچه دست و دلی سخت ناتوان دارم
تورا نمی‌دهم از دست، تا توان دارم

سری به مستی نیلوفران صحرایی
«دلی به روشنی باغ ارغوان دارم»

تورا نمی‌دهم از دست، تا توان دارم

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

مامانی طهورا
1 اردیبهشت 91 10:14
سلام ماشاله به آیدا جون چه خوشگل شده هزار ماشاله
مامان پارسا جیگر
10 اردیبهشت 91 13:09

مرسی عزیزم
خاله رافت
24 اردیبهشت 91 12:00
دست هرچی مظلومه از پشت بستی خاله امااگه مثل مامانت باشی وای وای وای وای