ایداایدا، تا این لحظه: 13 سال و 5 ماه و 26 روز سن داره

دختر گلم آیدا

آنقدر چیزها اتفاق می افتد که نمی دانم از کدامشان شروع کنم.

1391/1/21 12:11
نویسنده : پروانه
372 بازدید
اشتراک گذاری

روزهای اول عید رو کنار خانواده برای دیدن فامیل تو خونه مامان رقیه جمع بودیم چند روز اول بهمون خیلی  خوش گذشت برای مسافرت جایی نرفتیم  همه فامیلهامون از تهران اومده بودن ، امسال اونهایی را که حتی انتظارشو نداشتم برای عید دیدنی اومده بودن خونمون خلاصه تا پنجم عید یا مهمون داشتیم یا مهمونی میرفتیم پنجم صبح رفتیم شهرستان واسه دیدن آقا جون ولی از شانس بد هم من و هم مهدی و هم ایدا هرسه تامون بدجوری سرما خورده بودیم فرداش مجبور شدیم سه تایی بریم دکتر و همون روز هم برگشتیم تبریز ولی دیگه بهمون خوش نگذشت آخه دختر گلم حالش اصلا خوب نبود به جای خوب شدن رفته رفته حالش بدتر هم شد تا جایی که نمی تونستم تبشو کنترل کنم دکترش هم رفته بود مسافرت واقعا دیگه نمودنستم چیکار باید بکنم اخه داروهای دکتری که برده بودم پیشش اصلا تاثیری تو وضعیتش نداشت بلاخره مجبور شدم پیش دکتر قرشی که قبلا برای کنترل ایدا رو پیشش میبردم ببرم دکتر قرشی هم تا وضعیت آیدا رو دید گفت باید بستری بشه دیگه حال خودمو نمی فهمیدم اتاق بالا سرم می چرخید هیچی از حرفهای دکتر رو نمی فهمیدم حالت تهوع شدید بی اختیار از چشام اشک می امد همه دنیا رو سرم خراب شد تا دوروز نتونستم لب به غذا بزنم  دختر بیچاره من چه عذابی میکشید دکتر براش چندتا ازمایش نوشت تا علت پایین نیومدن تبشو پیدا کنه که تو ازمایش خون عفونت بالایی رو نشون داد ولی خوشبختانه تو ازمایشهای بعدی مشکلی نداشت برای همین دکتر گفت که می تونه سرپایی هم درمان کنه  با شنیدن این حرف کمی ارومتر شدم ولی امپول های که روز و شب برای ایدا می زدیم به بیقراری های که میکرد قلبم تیکه تیکه می شد بعد از پنج روز بلاخره حالش رو به بهبودی گذاشت الان هم شکر خدا خیلی بهتر شده ولی روزهای اخر تعطیلی همه خوشی ام به ناخوشی تبدیل شد خیلی براش نظر و نیاز کردم خدا هم قربونش برم دعاهامو بی جواب نذاشت طفلی دکتر 3 کیلو وزن کم کرده تو این چند روز خیلی برام سخت گذشت خیلی خیلی زیاد

ایدا جان عزیزترینم برایت دعا میکنم دیگه هیچوقت هیچوقت این روزهای تلخ رو تجربه نکنی نازنینم هیچوقت تو زندگیت بد نبینی هیچ وقت غنچه لبهات پژمرده نشه که من طاقت عذاب کشیدن ونارحتیت را ندارم

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

مامانی طهورا
21 فروردین 91 12:04
سلام مرسی عزیزم تو چند روزی که گذشت خیلی ذاب کشیدم روزهای خیلی سختی بود ولی هر چی بود به لطف خدا به خیرتموم شد
مامان سانای
23 فروردین 91 14:50
سلام اره عزیزم خیلی بهتر شده

مامانی طهورا
1 اردیبهشت 91 10:19
خوشحالم که حال گلت بهتر شده ایشاله همیشه سالم و سلامت باشه عزیز جان وبتون با فایر فاکس باز نمیشه واسه همون نمیتونم زود زود بیام پیشتون