ایداایدا، تا این لحظه: 13 سال و 5 ماه و 26 روز سن داره

دختر گلم آیدا

عزیزم ، نگاهت زیباتر از خورشید ، دلت پاک تر از آسمان،و صدایت آرام تر از نسیم بهار . . .

1390/9/10 9:53
نویسنده : پروانه
373 بازدید
اشتراک گذاری

پدر بزرگ خوبم

هميشه مهربونه

وقتي كه پيشم باشه

برام كتاب مي خونه

مادر بزرگ نازم

خيلي برام عزيزه

هرچي غذا مي پزه

خوشمزه و لذيذه

وقتي با اونها باشم

غصه و غم ندارم

دنيا برام قشنگه

هيچ چيزي كم ندارم.

الهی فدات بشم که زود زود سرما می خوری نمی دونم شاید وقتی صبح زود میبرمت خونه مامان جون باعث میشه که اینهمه سرما بخوری ولی اخه من که خوب می پوشینمت البته بگم خانوم خانوما شبها اجازه نمیدی روتو بپوشونم و همش با پاهات لحافتو لقد میزنی این عکستو سه روز قبل از تولدت گرفتم  روز تولدت هم هنوز خوب نشده بودی و همش بهونه میگرفتی و منم مجبور بودم بغلت کنم و سر پا وایسم تا گریه نکنی و تولدت بهت خوش بگذره دختر نازم مهمونا کمی دیر اومده بودن ولی عوضش تا نصف شب خونه ما بودن حسابی خوش گذرونی کردن واسه تولدن باباجون برات یه دوچرخه کنترل دار خریده بود از همه بیشتر از این کادو خوشت اومده بود چون می افتادی دنبال دوچرخه و بازی میکردی مامان رقیه و مامان اعظم هم کادوشون نقدی بود خاله فریبا برات دو تا عروسک خریده بود یکی از طرف انیتا و یکی هم از طرف عسل خانوم خاله فهیمه هم که اولش کم بود من باهاشون قهر کنم کادوش نقدی بود اخه می دونی از همه دیرتر اومدن مهمونی منهم خیلی ناراحت شده بودم عمه الهام واست یه پیرهن خوشگل صورتی خریده بود و عمه نجیبه هم کادوش نقدی بود حسابی پولدار شدی ها.. علی اقا که از همه دختر خاله هاش تورو بیشتر دوست داره برات یه اسباب بازی خوشگل گرفته بود که دیروز افتتاحش کردی و کلی باهاش بازی کردی حتما عکسشو برات تو وبلاگت میذارم ناز گل من کیک تولدت عکس یه نی نی بود که رو شکمش خوابیده بود تو هم که همش ناخنک میزدی وقتی عمو سعید فشفشه ها را برات روشن کرد حسابی ذوق کرده بودی  وهمش تو بغل من بالا و پایین میپریدی بعد هم نوبت فوت کردن شمع ها شد که به کمک عسل و سارینا و علی و صدرا و سودا و انیتا و زهرا و پارسا و من برات فوتش کردیم تا انشااله شمع کیک 100 سالگیتو فوت کنی عزیزم برایت ارزو می کنم همیشه سالم و سلامت باشی و کم سرما بخوری و همیشه شاد و سرحال و خوش باشی

دوست دارم ناز گل من

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

مامان طهورا
7 آذر 90 14:04
سلام ما هم تبریزی هستیم .از آشنایی با شما خوشحال شدم .شما هم به ما سر بزنین