مغرور و خودپسند مباش، زیرا انسان چون مشک پرباد است و اگر باد آن خالی شود چیزی باقی نمی ماند

سلام به همه دوستان گلم

دیشب مامانی و ایدا خانومی و بابایی شب مهمون مامان جون و بابا جونش بودیم کلی کیف کردیم و خوش گذروندیم صبح که خواستم بیام سر کار وقتی می خواستم آهسته درو ببندم شیطونک مامان چشاشو باز کرد اخه خوابش خیلی سبکه با یه صدای کوچیکی زود از خواب بیدار میشه شیطون بلا زود پا شود نشست سر جاش و شروع به خندیدن کرد دختر گلم نمی خواست ترکش کنم ولی خوب چاره ای نداشتم مجبور شدم نازگلمو با خندهای  شیرینش بذارمو برم سر کار تازه یه چیزی ! عسل مامان دیشب اولین قدمشو بدون کمک گرفتن برداشت تازه داره راه می افته ولی شیطونکم هنوز دندوناشو درنیاورده  البته دکترش میگه جای نگرانی نداره حالا وقت داره واسه دندون درآوردن از اینکه میبینم داره به سلامتی بزرگ میشه هر روز به خدا شکر می کنم راستش بیشتر از ایدا من ذوق کردم وقتی قدمهای اولش برداشت مامانی فدات بشه الهی عزیزکم واسه دختر گلم کاپشین خوشگل خریدیم صورتی هم هست ولی وقتی داره می پوشه حصابی عصبانی میشه دختر ناز مامان از کارهای شیرینی که تازه یاد گرفته اینکه موبایل مامان جون و برمیداره و میزاره رو گوش میگه ایو الهی فداش بشم من

این ایدا خانوم ما وقتی پسر عمش پارسا را میبینه همچین بهش حمله میکنه که پسر بیچاره از ترسش از جاش بلند نمیشه خلاصه نمی دونید این دختر من چه بلایی و چه بلایی داره میشه همه بهم میگن از این لحاظ به من رفته واقعا!

شما نظرتون چیه ؟