ایداایدا، تا این لحظه: 13 سال و 5 ماه و 3 روز سن داره

دختر گلم آیدا

ارسباران

داریم دیگه یواش یواش برمی گردیم بالای کوه وقعا طبیعت بکری داشت   برکه ای که پشت سر آیدا جونم هستش پر بود از لاک پشت تو هر سایزی که بگی ما هم یه کوچولوش رو گرفتیم واسه آیدا جون   کنار آب دسته ای غازهایی هم بود که اونجا زندگی می کردن عشق مامان حسابی خسته شده بود کفش هاش هم مونده بود تو ماشین و با دمپایی اومده بود نمی تونست راحت راه بره حسابی کلافه شده بود چشم انداز آیدا جون از بالای کوه به طبیعت بی نظیر کوه جیگر مامان قربون پاهای خستت بشم قربون خنده هات عزیزم ...
3 مرداد 1394

ارسباران

اینجا همون دره ای هستش که ما شب تو ویلای مریم جون اینها مونده بودیم ویلا دقیقا در بالاترین نقطه کوه قرار داشت و مامان مریم هم یه زنبور دار واقعا حرفه ای بود صبح که شد ما از ترس زنبوره دیگه فرار کردیم منظره زیبای ویلا وقتی از ته دره داریم میاییم بالا این عکس هم از دره گرفته شده اینجا هم بابای آبهان جون داره سخره نوردی میکنه تو این عکس ها هم آیدا جون و آیهان جون فرصت کردن یکم آب بازی کنن وسط کوها یه چشمه بود که آب خیلی زلال و سردی داشت و گرمی هوا نذاشت بچه ها زیاد سردشون بشه خلاصه که کلی کیف کردن   ...
3 مرداد 1394

تعطیلات عید فطر و منطقه ارسباران

جای همگی خالی من و ایدا جون و مهدی و با خانواده اقای علی پور دو روز تعطیلی رو رفته بودیم منطقه ارسباران و قره داغ خیلی تعریف اونجا شنیده بودم و فرصت نشده بود برم خیلی بهمون خوش گذشت چندتا خرچنگ بزرگ و میگو و ماهی هم گرفتیم  شب هم رفته بودیم ویلای مامان جون آیهان دوست ایدا تقریبا 13 کیلومتر با شهر مرزی خمارلو فاصله داشت در بالاترین نقطه کوه ها باید بودین و میدیدین چه منظره ای داشت الان هم چندتا عکس براتون میزارم ببینین و در کنار هر عکس توضیح خواهم داد که کجاست و چیکارها کردیم   اینجا کنار رودخانه آراز مرز بین ایران و آذربایجان میباشد ...
31 تير 1394

من خیلی دوست دارم

امــــروز به پـایـان می رسـد از فردا برایــم چیزی نگــو ! مــن نمی گــویم " فردا روز دیــگری ست " فقــط می گــویم " تو روز دیــگری هســتی " تــو فردایــی همــان که بایــد بخاطـــرش زنده بــمانم! ...
31 تير 1394

به دختر بودنم افتخار می کنم

من یک دخترم ….!!! هی پسر ….!!! من یک دخترم ….!!! یک انسانم …. همانند تو ….!!! اما …. عقاید پدربزرگانمان، نگاه هیز مردمانمان ….. مرا متفاوت از تو میخواند …..!!! تفاوتی که هیچوقت لمسشان نکردم …… اصلا کدام تفاوت….؟؟؟ من ابرو برمیدارم …. توام برمیداری ….!!! آرایش میکنم …. توام اینکا رو میکنی ….!!! گوشواره میندازم …. توام میندازی ….!!!! لوس حرف میزنم … توام میزنی ….!!! من و تو تنها یک تفاوت داریم …!!! دوستی من با یک پسر، دوست داشتنش، هم اغوشیش، بوسید...
25 تير 1394

به پاس همه مهربانی هایت مادرم دوستت دارم

وقتی مریض میشدی و پزشک ازت میپرسید ؟ دردت چیه ؟؟ منتظر مادرت میشی .... و همیشه جواب دادن رو به اون مسپاری چرا که میدونی مادرت همون احساسی رو داره که تو داری ... حتی بیشتر از خودت دردت رو احساس می کنه ... چند روز پیش احساس خیلی بدی داشتم ترس از یک بیماری وحشتناک حتی میترسیدم برم آزمایش بدم ولی بلاخره به خاطر تنها دخترم و مهربانترین مادرم و وفادارترین همسرم اینکار رو کردم میدونین جواب ازمایشم چی بود ؟؟ منفی خدا دعاهای شبانه مادرم رو اجابت کرد و به خاطر دخترم جانی دوباره به من بخشید و خواست که در کنار بهترین تکیه گاه زندگیم و جیر گوشه ام  ایدا و به خاطر مادرم که هر چه دارم از اوست بمانم و زندگی ...
25 تير 1394

دخترم به بودنت افتخار می کنم

مرا دختر خانوم می‌نامند مضمونی که جذابیتش نفس‌گیر است... دنیای دخترانه من نه با شمع و عروسک معنا پیدا می‌کند و نه با اشک و افسون. اما تمام این‌ها را هم در برمی‌گیرد... من نه ضعیفم و نه ناتوان، چرا که خداوند مرا بدون خشونت و زورِ بازو می‌پسندد. اشک ریختن قدرت من نیست، قدرت روح من است... اشک نمی‌ریزم تا توجهی را به خواسته‌ام جلب کنم با اشکم روحم را می‌شویم. خانه بی‌ من سرد و ساکت است چرا که شور و هیجان زندگی با صدای بلند حرف زدن، و موسیقی گوش دادن، نیست... زندگی ترنم لالاییِ آرامش بخشی را می‌طلبد که خدا در جادوی صدای من نهفته است. من تنها با ازدواج کردن و مادر شدن نیست که م...
25 تير 1394