ایداایدا، تا این لحظه: 13 سال و 5 ماه و 19 روز سن داره

دختر گلم آیدا

عزیزکم نه آنچنان عاشق باش که هيچ چيز را نبيني، نه آنقدر ببين که هرگز عاشق نشوي!

دست خاله مهری درد نکنه که این شنل خوشگل را برام بافته كسي در باد مي خواند تو را تا اوج مي خواهم براي ناز چشمانت چه بي صبرانه مي مانم د لم تنگ است و بي يادت در اين غربت نمي مانم تو هستي در وجود من تو را هرگز نمي رانم ...
13 تير 1390

خدايا من عاشق توام و به تو نياز دارم ، هم اينک به قلبم بيا »

اشک رازیست...لبخند رازیست...عشق رازیست... اشک آنشب لبخند عشقم بود... قصه نیستم که بگویی...نغمه نیستم که بخوانی...صدا نیستم که بشنوی یا چیزی که چنان که بدانی...یا چیزی که چنان ببینی...من درد مشترکم را فریاد کن ... دستت را به من بده دستهای تو با من آشناست... ای دیر یافت که با تو سخن میگویم بسان که ابر با طوفان...بسان که علف با صحرا...بسان که باران با دریا...بسان که پرنده با راهها...بسان درخت که با جنگل سخن میگوید... زیرا که ریشه های تو را من دریا فته ام ...زیرا که صدای تو با صدای من آشناست   ...
13 تير 1390

خدايا من عاشق توام و به تو نياز دارم ، هم اينک به قلبم بيا »

اشک رازیست...لبخند رازیست...عشق رازیست... اشک آنشب لبخند عشقم بود... قصه نیستم که بگویی...نغمه نیستم که بخوانی...صدا نیستم که بشنوی یا چیزی که چنان که بدانی...یا چیزی که چنان ببینی...من درد مشترکم را فریاد کن ... دستت را به من بده دستهای تو با من آشناست... ای دیر یافت که با تو سخن میگویم بسان که ابر با طوفان...بسان که علف با صحرا...بسان که باران با دریا...بسان که پرنده با راهها...بسان درخت که با جنگل سخن میگوید... زیرا که ریشه های تو را من دریا فته ام ...زیرا که صدای تو با صدای من آشناست ...
13 تير 1390

خدايا من عاشق توام و به تو نياز دارم ، هم اينک به قلبم بيا »

به قلبم نشستی نگفتم چرا ؟؟ دلم را شکستی نگفتم چرا ؟؟ یکی خواب شبهای من را ربود....              چو دیدم تو هستی نگفتم چرا ؟؟ دخمله مامان چند روزی که شبها رو خوب نمی خوابه ...                   ...
13 تير 1390

ماه زندگیم

                                                                                                          چهار ماهگیت مبارک&n...
13 تير 1390

عشق زندگی مامان و بابا

من براي تو مينويسم براي تويي كه تنهايي هايم پر از ياد توست براي تويي كه قلبم منزلگه عشق توست براي تويي كه احساسم از آن وجود نازنين توست براي تويي كه تمام هستي ام در عشق تو غرق شد براي تويي كه چشمانم هميشه به راه تو دوخته است براي تويي كه مرا مجذوب قلب ناز و احساس پاك خود كردي براي تويي كه وجودم را محو وجود نازنين خود كردي براي تويي كه يك لحظه دوري ات برايم مثل يك قرن است براي تويي كه سكوتت سخت ترين شكنجه ی من است ...
13 تير 1390