ایداایدا، تا این لحظه: 13 سال و 5 ماه و 24 روز سن داره

دختر گلم آیدا

خدای مهربان

قدر دستهایم را بیشتر دانستم و قدر چشم هایم را و تازه فهمیدم چه شکوهی دارد ایستادن بروی دو پا آن لحظه که به زمین خوردم. *** *** درگذرکاه زمانه خیمه شب بازی دهربا همه تلخی وشیرینی خود میگذرد این فقط خاطره‌هاست كه چه شیرین وچه تلخ دست ناخورده به جا می‌ماند. نازنینم آرزو دارم همیشه همانند بار اول که با تمام وجودت سعی کردی محکم سر پاوایسی در تمام مراحل زندگیت نیز محکم و استوار قدم برداری ...
27 مهر 1390

ناز گل مامان

میدونی چراوقتی میخوای بری تورویا چشمهات رومیبندی؟؟؟؟ وقتی میخوای گریه کنی چشمهات رو میبندی؟؟؟ وقتی میخوای کسی رو ببوسی چشمهات رو میبندی؟؟؟؟ .... چون قشنگ ترین چیز های این دنیا قابل دیدن نیست .   ...
27 مهر 1390

ناز گل مامان

میدونی چراوقتی میخوای بری تورویا چشمهات رومیبندی؟؟؟؟ وقتی میخوای گریه کنی چشمهات رو میبندی؟؟؟ وقتی میخوای کسی رو ببوسی چشمهات رو میبندی؟؟؟؟ .... چون قشنگ ترین چیز های این دنیا قابل دیدن نیست . ...
27 مهر 1390

برای دختر گلم آیدا جان

  غمگین مشو, دستت را به من بده و بلند شو, کمکت می­کنم تا آرام آرام قدم برداری, مواظبت هستم که زمین نخوری؛ فقط دستت را از دستم رها نکن   ...
27 مهر 1390

گفتمش نقاش را نقشی بكش از زندگی با قلم نقش حبابی بر لب دریا كشید

عروسك قشنگ من، قرمز پوشيده تو رختخواب مخمل، آبي خوابيده   يه روز مامان رفته بازار،  اونو خريده قشنگتر از عروسكم ،  هيچكس نديده   عروسك من،  چشماتو وا كن وقتي كه شب شد،  اونوقت لالا كن     عروسك قشنگ من،  قرمز پوشيده تو رختخواب مخمل،  آبي خوابيده   ...
27 مهر 1390

گفتمش نقاش را نقشی بكش از زندگی با قلم نقش حبابی بر لب دریا كشید

عروسك قشنگ من، قرمز پوشيده تو رختخواب مخمل، آبي خوابيده يه روز مامان رفته بازار، اونو خريده قشنگتر از عروسكم ، هيچكس نديده عروسك من، چشماتو وا كن وقتي كه شب شد، اونوقت لالا كن عروسك قشنگ من، قرمز پوشيده تو رختخواب مخمل، آبي خوابيده ...
27 مهر 1390